۱۳۸۶ بهمن ۶, شنبه

عشق سالهاي وب

اینترنت مثل وانیل مي ماند.

اولش خوشبو و خوش طعمه ولی اگه زياد مصرف كني مسموم كننده و حتی کشنده است .

اين را وقتي يك روز جمعه صبح تا غروب پاي وب نشستم فهميدم انهم با قوزی در پشت دردي در پا و چشمي كه دو تا مي ديد!!

اينترنت مثل حافظه ميمونه .

همونطور كه اگه ادم بد بيني باشي مرتب خاطرات سياه تو سرت چرخ ميخوره

اگه تو اينترنت هم تا عمرداري دنبال سياهي بگردی گوگل و ياهو برات پيدا ميكنند .

پس مواظب باش چه چيزي رو سرچ مي كني چون به آن تبدیل مي شوي !!

به اين مي گویند کلمات قصار عشق سالهاي وب !

۱۳۸۶ بهمن ۵, جمعه

هيت لجررفت


عنوان خبر خيلي بيرحمانه بود "جنازه هيت لجر در نيويورك پيداشد "
فكر كردم اين هم بايد از ترفند هاي نشريات زرد باشد و خبر حتما درباره بازي لجر در يك فيلم جنايي است
اما نبود !!!
بازيگر ي كه كازانوا و يكي از برادران گريم را با چهره او ميشناختيم در 28 سالگي مرده به همين سادگي ...

۱۳۸۶ دی ۲۹, شنبه

عاشورا


عاشورا هميشه روز خاصه
عكس رو تو مسجد جامع گوهردشت گرفتن
فكر كنم عكس خوبي شده البته اين كه من تو عكسم كمك زيادي به جذابيت عكس كرده !!

۱۳۸۶ دی ۲۱, جمعه

i am legend من افسانه هستم


من افسانه ام هنوز روي پرده است اين نسخه خيلي تميز بود از نسخه هايي كه پايين اش كد زمان داره كه البته پوشانده بودنش

ويل اسميت در ابتدا تنها مرد زنده زمين معرفي ميشه كه يك ربع بعد ميبينيم تنها مرد سالم زمين است و هزاران زامبي هم هستند كه هار تشريف دارند كه كاش نبودند

فيلم ساز زامبي ها را هم داراي هوش نشان ميدهد كه حتي امكان وجود عشق را هم محتمل ميكند زامبي اي كه رابرت براي آزمايشاتش اسير كرده مونث است يك دختر و رهبر زامبي ها برخلاف عقل و غريزه به داخل روشنايي ميدود تا پس بگيردش

آدم يك جاهايي از خودش ميپرسد بايد طرف كي را بگيرد آدم خوبه كيست و آدم بده كي؟؟

كي واقعا مريضه و بايد درمان بشه

رابرت كه با در و ديدار حرف ميزنه يا زامبي هاي بيزبان كه ازديوار راست بالا ميروند و داراي هوش و احساس هم هستند

مگر انسان چيزي به جز عقل و احساس است ؟ حساسيت به نور وكچلي هم كه چيزي نيست

و گاز گرفتن و خوردن هم نوعان هم كه در دنياي عادي به شكلي مودبانه تر همين الان هم در جريان است

كدام يك عاقلند؟ رابرت كه عاشق دختري عروسكي توي مغازه شده ولي قادر به تكلم با تنها زن سالم دنيا نيست يا زامبي ها كه به اين خوبي حركات جمعي و اجتماعي حساب شده دارند؟؟

خدا موضوع يكي دو بحث در فيلم است زن ميگويد كه صداي خدارا ميشنود و رابرت ميگويد اگر خدايي بود اجازه اين همه مرگ رانميداد

در پايان تحول رابرت ظريف است گويي با روانه كردن زن به منطقه كلوني بازمانده ها تلويحا وجود خدارا هم پذيرفنه .

فيلم از جنسيت به كنايه سخن ميگويد سگ قهرمان اسمش _سم _است يك اسم مردانه تنها موقع مرگ است كه ميفهميم سگ ما دختر بوده و سم مخفف سامانتا !!

دختر عروسكي كه رابر ت دوست دارد هم مقابل قفسه فيلم هاي مستهجن ايستاده!!

اما رابرت از ارتباط با يك زن واقعي عاجز است چه از نظر احساسي و چه عقلي

فيلم ميتوانست گزنده تر از اين باشد اگر مرد كمي تيره تر بود گرچه ويل اسميت بازي خوبي ارئه داده و خيلي جلو خودش راگرفته تا مزه هاي هميشگي را نريزد در كل فيلم ارزش يك بار ديدن را دارد ببينيد

۱۳۸۶ دی ۱۷, دوشنبه

ملت شاسخين دوست






ما ملت تشنه اي هستيم تشنه پول تشنه خداو تشنه شيطان يعني تو همهچي افراط كاريم

كافيه يه هنرپيشه درپيت تو يك سريال درجه 3 يك عروسك خرسك دست بگيره تا ما هم به صرافت داشتن يكي از ان گامبوهاي پشمالو بيفتيم

نميدونم تشنگي جرم ماست يا انهايي كه اب رابسته اند اصلا شايد بهتر است كه آب را بسته اند شايد اگر باز بود حالا تعداد انها كه هرروز توي اب خفه ميشدند از كشته هاي جاده هاي مان هم بالا ميزد