۱۳۸۷ آذر ۲۹, جمعه
مهتاب کرامتی در فیلم 20
۱۳۸۷ آذر ۲۱, پنجشنبه
۱۳۸۷ آذر ۸, جمعه
۱۳۸۷ آذر ۴, دوشنبه
برره من چه سبز بود !

بازی برره سرزمین گمشده را خریدم حیف از برره
۱۳۸۷ آذر ۲, شنبه
۱۳۸۷ آذر ۱, جمعه
۱۳۸۷ آبان ۳, جمعه
معشوقه مشترک هيتمن -مکس پين و البته جيمز باند
۱۳۸۷ مهر ۲, سهشنبه
حمله آپاچی ها به بانک کرج
۱۳۸۷ شهریور ۲۹, جمعه
قبر من بدون من
۱۳۸۷ مرداد ۳۱, پنجشنبه
زنگ نقاشی
۱۳۸۷ فروردین ۹, جمعه
سوييني تاد آرايشگر پليد خيابان فليت


ديدن دپ در اولين نقش منفي اش عجيب است ما كه نمیتوانیم دست از طرفداري اش برداريم دنبال توجيه براي جنايت هايش ميگرديم و پيدا نميكنيم فيلم راه توجيه رابسته و البته توضيح كافي هم نميدهد كه مرد انتقام جو چرا به يك قاتل زنجيره اي بدل ميشود در حالي كه جاي قاضي و دستيارش را ميداند؟!
فيلم با نما های درشت همسر تاد را به ما ميشناساند تا در صحنه قتل اش نفس در سينه حبس شود و البته با كشتن دخترش زياده روي نمي كند تا با آقاي هوپ (اميد) زندگي كند .
داستان جز با مرگ تاد امكان تمام شدن نداشت ميگويند وقتي از مرز گذشتي برگشت ممكن نيست لااقل نه به اين سادگي ها ..
سويني تاد يك افسانه قرن نوزدهمي است كه به شكل كتب و نمايش نامه های زيادي در امده 3 فيلم هم تا اينجا براساسش ساخته شده
در ابران هم سالها قبل نمايشي به نام تيغ روي صحنه بود كه احتمالا از سوييني تاد الهام گرفته بود درباره آرايشگري كه ميخاست يك افسر عراقي را روي صندلي ارايشگاه بكشد
در مذمت انتقام چيزي به اين قدرتمندي هرگز نديده بودم كه بانمايش شكوه انتقام آنرا هول انگیز كند!!
حتي شعار تبلیغاتی فیلم میگوید هرگز فراموش نكن هرگز نبخش به اين میگویند استفاده صحیح از افعال معكوس !
نام خيابان فليت دو معني دارد
| the fleet |
گنداب روسرپوشيده که برودخانه تامزميريزد
| fleet |
تند رفتن شايد معني زياده روي بدهد كه كاري بود كه تاد كرد و تصميم به انتقام از كل لندن گرفت تا به همه خدمت كند
و گنداب رو بسته هم كه هم حضور نمادين و هم درامنتيك در فيلم دارد
راستي ميدانستيد كه نام فاميل كارگردان تيم برتون در انگليسي خياباني به معني گمشده و سرگشته است ؟
burton |
adj. missing, lost (British Slang)
او بارها راهش را گم كرده اما اين بار سر جايش بوده شك نكنيد
۱۳۸۷ فروردین ۳, شنبه
bucket list

دوم فروردين فيلم باكت ليست bucket list را شبكه 1 با نام فهرست آرزوها پخش كرد
عنوان فيلم اشاره به عبارت kick the bucket داردانگليسي زبان ها وقتي مي خواهند مثل ما بگويند فلاني غزل خداحافظي را خواند يا كلكش كنده شد ميگويند لگد به سطل زد (كاش قصه اش را ميدانستم )
عنوان فيلم را ميشود ترجمه كرد :فهرست قبل مرگ كه خيلي گويا تر از فهرست آرزوها ست
زياد خوشم نیامد.
فيلم راب رينر كارگردان خيلي پرگو و موعظه گر بود. اين كاري ندارد كه ادم يك پير عارف مسلك مثل مورگان فريمن را وارد قصه كند كه هي درباره مفهوم زندگي و آمادگي مرگ حرف بزند
ونيكلسون هم هي تاييد كند و متحول شود!
فيلم به شكل عجيبي شبيه فيلم ديگر جك نيكلسون درباره اشميت است كه البته به دلايل بالا همه جورهدر برابر آن كم مياورد
سفر تك و تنهاي نيكلسون بازنسته و غرغرو كه فقط ميخواهد با غر زدن ابراز وجود كند و خيلي شبیه خيلي از ماست !خيلي همدلي برانگيز تر از نيكلسون میلیونر و قهوه خور اين فيلم اخير است
كاش باز هم درباره اشميت را ببينم
۱۳۸۶ بهمن ۶, شنبه
عشق سالهاي وب
اینترنت مثل وانیل مي ماند.
اولش خوشبو و خوش طعمه ولی اگه زياد مصرف كني مسموم كننده و حتی کشنده است .
اين را وقتي يك روز جمعه صبح تا غروب پاي وب نشستم فهميدم انهم با قوزی در پشت دردي در پا و چشمي كه دو تا مي ديد!!
اينترنت مثل حافظه ميمونه .
همونطور كه اگه ادم بد بيني باشي مرتب خاطرات سياه تو سرت چرخ ميخوره
اگه تو اينترنت هم تا عمرداري دنبال سياهي بگردی گوگل و ياهو برات پيدا ميكنند .
پس مواظب باش چه چيزي رو سرچ مي كني چون به آن تبدیل مي شوي !!
به اين مي گویند کلمات قصار عشق سالهاي وب !
۱۳۸۶ بهمن ۵, جمعه
هيت لجررفت
۱۳۸۶ دی ۲۹, شنبه
عاشورا
۱۳۸۶ دی ۲۱, جمعه
i am legend من افسانه هستم

من افسانه ام هنوز روي پرده است اين نسخه خيلي تميز بود از نسخه هايي كه پايين اش كد زمان داره كه البته پوشانده بودنش
ويل اسميت در ابتدا تنها مرد زنده زمين معرفي ميشه كه يك ربع بعد ميبينيم تنها مرد سالم زمين است و هزاران زامبي هم هستند كه هار تشريف دارند كه كاش نبودند
فيلم ساز زامبي ها را هم داراي هوش نشان ميدهد كه حتي امكان وجود عشق را هم محتمل ميكند زامبي اي كه رابرت براي آزمايشاتش اسير كرده مونث است يك دختر و رهبر زامبي ها برخلاف عقل و غريزه به داخل روشنايي ميدود تا پس بگيردش
آدم يك جاهايي از خودش ميپرسد بايد طرف كي را بگيرد آدم خوبه كيست و آدم بده كي؟؟
كي واقعا مريضه و بايد درمان بشه
رابرت كه با در و ديدار حرف ميزنه يا زامبي هاي بيزبان كه ازديوار راست بالا ميروند و داراي هوش و احساس هم هستند
مگر انسان چيزي به جز عقل و احساس است ؟ حساسيت به نور وكچلي هم كه چيزي نيست
و گاز گرفتن و خوردن هم نوعان هم كه در دنياي عادي به شكلي مودبانه تر همين الان هم در جريان است
كدام يك عاقلند؟ رابرت كه عاشق دختري عروسكي توي مغازه شده ولي قادر به تكلم با تنها زن سالم دنيا نيست يا زامبي ها كه به اين خوبي حركات جمعي و اجتماعي حساب شده دارند؟؟
خدا موضوع يكي دو بحث در فيلم است زن ميگويد كه صداي خدارا ميشنود و رابرت ميگويد اگر خدايي بود اجازه اين همه مرگ رانميداد
در پايان تحول رابرت ظريف است گويي با روانه كردن زن به منطقه كلوني بازمانده ها تلويحا وجود خدارا هم پذيرفنه .
فيلم از جنسيت به كنايه سخن ميگويد سگ قهرمان اسمش _سم _است يك اسم مردانه تنها موقع مرگ است كه ميفهميم سگ ما دختر بوده و سم مخفف سامانتا !!
دختر عروسكي كه رابر ت دوست دارد هم مقابل قفسه فيلم هاي مستهجن ايستاده!!
اما رابرت از ارتباط با يك زن واقعي عاجز است چه از نظر احساسي و چه عقلي
فيلم ميتوانست گزنده تر از اين باشد اگر مرد كمي تيره تر بود گرچه ويل اسميت بازي خوبي ارئه داده و خيلي جلو خودش راگرفته تا مزه هاي هميشگي را نريزد در كل فيلم ارزش يك بار ديدن را دارد ببينيد
۱۳۸۶ دی ۱۷, دوشنبه
ملت شاسخين دوست
