۱۳۸۸ اردیبهشت ۳۱, پنجشنبه

فیلم آبی


آبی رنگ غم است قصه تعادلی که ناگهانبا از دست رفتن عزیزانی به هم میخورد وتلاشی برای گریز از واقعیات وهر انچه که تو را به عزیزی نزدیک می کرد قصه تلاشی برای منفعل ماندن!!!تلاشی برای گریز از خود و دنیای خودژولی -ژولیت بینوش- می پندارد که باید شکنجه شود برای گناه زنده ماندنآبی رنگ آرامش است گرچه چهره آرام ژولی در فیلم کمترین نشانی از آرامش نداردوبیشتر ارامش قبل از توفان را می ماندوآرمش پایانی که همگام با موسیقی حالا کامل شده شوهر عزیز و خیانت کارش بدست امده در چهره دیگران جلوه می یابدو خودش بار دیگر به افق خیره میماند واشک فرو خورده اش را به یاری می گیردآبی رنگ وسعت است رنگ دریا و آسمانوپیمودن این وسعت با بر خورد ژولی با آدم های دور وبرش حالتی ادیسه وار می یابددر هر مرحله آدمهایی می بیند که بخشی از خودش هستنددختر بدکاره همسایه با سرخوشی و سادگی اش و اشاره اش به لوستر ژولی و یاد آوری کودکی اش کودکی گمشده ژولی کودک استهر جه که می کند دوست دارد وبرعکس ژولی خود را غرق لذت میکنداو ا فراط استدر مقابل مادر تلویزیونی ژولی تفریط در انفعالی است که در ابتدای فیلم ژولی به آن اصرار دارد و گویی آینده محتوم اش استهر دو این ها او را میترسانندوواکنشهایی را باز هم برای فرار از گذشته وهم آلود وآینده ترس آور بدنبال داردحرکت فاعلانه ولی خشن اوردن گربه چنان خام است که با پشیمانی بعدش برای اولین بار درفیلم گریه میکند آنهم برای چند بچه موشدرپایان پس ازیک فعلیت زیبا در تکمیل موسیقی برخلاف ابتدای فیلم که محبوبش را فرا خواند و نشست این بار با یک عزم تازه بلند میشود به سمت او می رود و در را می بندد حالا دیگر لوسترآبی پشت در می ماندآبی رنگ سرماستسردی روبط ژولی و محبوبش گویی ادامه سردی زندگی او و شوهر اش استژولی در هیچ دام از عکس های قدیمش هم لبخند به لب نداردکشف ماجرای شوهر و معشوقه اش تکانی به او می دهد که نه از خیانت شوهر که از فهم سترونی وسردی وجود خودش است که شوهرش را به سمت اولین لبخند کشانده استوقتی نشانه هایی از جداشدن محبوب تازه اش هم در بحث اش برای تصاحب حقوق آهنگ به تنهایی و بدون تغییرات ژولی میبیند برای اولین بارنوعی گدایی محبت میکند و بعد سوال درباره تداوم عشق شان به سمت او میرود و آن غرور وسردی اولیه را پشت سر میگذارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر